آمادگی
شاگرد باید از لحاظ جسمی، عاطفی، عقلی و… رشد کافی کرده باشد تا بتواند بهخوبی یاد بگیرد و یادگیری زمانی برایش مفید خواهد بود که از هر نظر آمادگی لازم را داشته باشد. اگر دانشآموز بعضی از جنبههای آمادگی را کسب نکرده باشد، یادگیری در یک زمینه خاص، برایش خستگیآور وکسل کننده خواهد شد و جندان پیشرفتی در آن زمینه نخواهد کرد: مثلاً در یادگیری نوشتن، اعصاب و عضلات دست و انگشتان باید به قدر کافی رشد کرده و آمادگی داشته باشند. اگر کودکی را که از لحاظ جسمی و روانی آمادگی یاد گرفتن و نوشتن را ندارد، تعلیم بدهیم، جریان یادگیری او در این زمینه حتی در سالهای بعدی به کندی پیش خواهد رفت؛ در صورتی که اگر همین کودک در سنی که آمادگی کافی دارد، تحت تعلیم قرار گیرد، نوشتن را زودتر فرا خواهد گرفت و در زمینهی مورد بحث سریعتر پیشرفت خواهد کرد.
آمادگی در زمینههای مختلف متفاوت است. ممکن است یک فرد از لحاظ عقلی آماده باشد، ولی از نظر عاطفی نسبت به امر مورد نظر فاقد احساس مطبوع باشد؛ مثالاً ترس از معلم، احساس عدم امنیت، دلهره، اضطراب و پریشانی فکر ممکن است یادگیری را در زمینه مورد نظر مختل کند. رشد و آمادگی افراد نیز در فهم و یادگیری علوم مختلف متفاوت است؛ مثالً ممکن است شاگردی در مرحلهای از رشد خود، آماده درک علوم تجربی باشد، ولی برای درک علوم اجتماعی هنوز آمادگی لازم را به دست نیاورده باشد؛ بنابراین، معلم باید آمادگی هر یک از شاگردان خود را تدریس مواد درسی در نظر داشته باشد و فعالیتهای آموزشی خود را متناسب با سطح آمادگی آنان عرضه کند.
هر چه فرد آمادگی بیشتری برای رفتار معینی داشته باشد، برای انجام دادن رفتار به محرک کمتری نیاز دارد؛ مثلاً خنداندن یک انسان خوشحال بسیار سادهتر از خندان یک شخص غمگین است. هر چه فرد آمادگی کمتری داشته باشد، تحرک بیشتری برای ایجاد آن رفتار لازم است. تدریس و فعالیت معلّم، زمانی بیشترین تأثیر را در یادگیری خواهد داشت که شاگرد به آمادگی لازم رسیده باشد؛ در غیر این صورت، یادگیری و بازدهی شاگرد بسیار پایین و کم خواهد بود.
انگیزه و هدف
یادگیری معلول نگیزه های متفاوتی است؛ یکی از این انگیزهها که نقش مهمی در جریان یادگیری دارد،میل و رغبت شاگرد به آموختن است؛ زیرا این علاقه و رغبت شخص است که نیروی فعالیت و میل او را برای انجام کاری افزایش میدهد. برای اینکه شاگردان در ضمن یادگیری، فعالیت و بازدهی مناسبی داشته باشند، باید به موضوعی که در صدد یادگیری آن هستند، علاقهمند باشند. برای ایجاد رغبت، لازم نیست که موضوعات درسی را بهطور تصنعی جالب توجه نشان داد؛ همین که مطالب و مفاهیم درسی بر اساس نیاز شاگردان تنظیم شده باشد و مسائل اساسی و واقعی آنان را مطرح سازد و به آنان در برخورد با محیط کمک کند، رغبت آنان برانگیخته خواهد شد.
یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه، هدف است. هدف، به فعالیت انسان، انگیزه، جهت و نیرو میدهد. اگر انسانی در طول زندگی خود، هدف قابل وصولی نداشته باشد، پویایی و حرکت خود را از دست خواهد داد. هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب کردن وادار میکند. در مدارس، هدفهای تربیتی، باید انعکاسی از احتیاجات و تمایلات شاگردان باشد بهطور واضح بیان شود.
معلم و دانشآموز باید بدانند که غرض از فعالیتهای آموزشی در یک مقطع زمانی خاص چیست. مشخص بودن هدفها در مدرسه، سبب هماهنگی بیشتر و در نتیجه فعالیتهای بهتر معلم و شاگرد میشود و اجرای فعالیتهای متنوع، از سویی باعث انگیزه بیشتر در همکاری در فعالیتهای گروهی میشود و از سوی دیگر، محیط مدرسه و کلاس را آموزنده و نشاطآور میسازد و سطح یادگیری شاگردان را گسترش داده و یادگیری را عمیقتر و مؤثرتر میکند.
تجارب گذشته
آموختهها و تجارب گدشته شاگرد، ساخت شناختی وی را تشکیل میدهد. آمادگی شاگرد در حد وسیعی تحت تأثیر تجارب گذشته اوست. فرد زمانی میتواند مفاهیم ومسائل جدیدی را درک کند که مفهوم و مسأله جدیدی با ساخت شناختی او مرتبط باشد؛ در واقع، فرآیند یادگیری همچون روند رشد است. همچنان که رشد جریانی دائمی است، یعنی گذشته، حال و آینده آنان با هم ارتباط دارد. یادگیری نیز جریانی است که تجارب گذشته، پایه و اساس وضع فعلی آن را تشکیل میدهد و آنچه فرد در آینده خواهد آموخت، باید متناسب با تجارب او در زمان حاضر باشد.
فرد وقتی مفهومی را واقعاً میآموزد که پایه و ریشه در تجارب گذشهاش داشته باشد و اگر این ارتباط برقرار نشود،یادگیری به معنی خاص خود صورت نخواهد گرفت؛ بنابراین، معلم، همواره باید فعالیتهای آموزشی را بر اساس تجارب گذشته شاگردان و متناسب با ساخت شناختی آنان طراحی و اجرا کند. توجه به این امر، شرط اساسی موفقیت در کارهای تربیتی است. معلم آگاه در فعالیتهای آموزشی و پرورشی، ابتدا زمینهها و تجارب
گذشته شاگرد را بررسی میکند، توان او را برای درک و حل مسأله جدید میسنجد و مفاهیم جدید را با توجه به سطح دانش او ارائه میدهد؛ مثلاً اگر معلم ریاضی در تدریس مفهوم تازه، زمینههای قبلی شاگردان را به دست فراموشی بسپارد و آموزش خود را بدون توجه به مطالب و دانش قبلی آنان در این زمینه آغاز کند، هرگز موفق نخواهد بود.
البته ممکن است در اینجا این سؤال مطرح شود که با توجه به اینکه تجارب گذشته شاگردان یک کلاس، با توجه به استعداد، محیط خانواده و سطح تربیت والدین یکسان نیست، چگونه ممکن است که یک معلم، روش تدریس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب کند؛ اگرچه چنین امری کار آسانی نیست، اما اختلاف سطح دانشآموزان را میتوان از طریق آموزش ترمیمی با فعالیتهای متنوع دیگر که به حل این مسأله کمک میکند، از میان برد.
موقعیت و محیط یادگیری
موقعیت و محیط یادگیری از عوامل بسیار مؤثر در یادگیری است. محیط، مانند نور، هوا، تجهیزات و امکانات آموزشی طبیعی است و هر چه امکانات آموزشی، کتابخانه و منابع مختلف علمی مناسبتر و بیشتر باشد، یادگیری شاگردان در مقایسه با یادگیری شاگردان مدرسهای که دارای فضای مناسب نیست و در محیط آموزشی آنان، جز کتاب درسی، منابع دیگری یافت نمیشود، بسیار متفاوت خواهد بود.
محیط مورد نظر ممکن است محیطی عاطفی باشد. رابطه معلم و شاگرد، رابطه شاگردان با هم، رابطه والدین با هم و نگرش والدین و مربیان در زمینه تربیت کودکان، همگی میتواند در میزان یادگیری شاگردان مؤثر باشد. موقعیت آموزش منظم، همراه با محبت و احترام متقابل، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف، تأثیر بیشتری در یادگیری خواهد داشت. عاطفه به عنوان یک عامل بسیار مؤثر میتواند در جریان یادگیری عمل کند.
عواملی نظیر عدم امنیت، ترس، اضطراب، نومیدی و شک و تردید در محیطهای آموزشی که از همه امکانات یاد شده برخوردارند، شاگردان را از کنجکاوی، تلاش برای یادگیری و ارتقای سطح تحصیلی باز دارند. بهطور خلاصه باید گفت: محیط و موقعیت یادگیری، باید متناسب با آمادگی، استعداد، نیاز و گرایش شاگردان باشد. اگر مجموعه عوامل موجود در محیط برای شاگرد برانگیزنده و قابل درک نباشد، مسألهای در ذهن او ایجاد نخواهد شد یا در صورت وجود مسأله، شاگر توانایی حل آن را نخواهد داشت؛ به هر حال، امکانات محیط آموزشی، اعم از نیروی انسانی و تجهیزات، وضع اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خانواده، نگرش والدین و مربیان نسبت به تحصیل و آموزشگاه و هزاران عامل محیطی دیگر، میتواند در کیفیت و کمیت یادگیری شاگردان مؤثر باشد
درج دیدگاه